گفته شد که برای پدیدآمدن عشق خداوند در قلب، تحصیل مقدّماتی لازم است و تا این مقدّمات فراهم نشود، عشق و حبّ إلهی حاصل نخواهد شد و در مقابل، اگر کسی موفّق به تحصیل این مقدّمات شد، یقیناً ذیالمقدّمه را نیز بدست خواهد آورد.
مقدّمه اوّلی که عرض شد، پیرامون خلوت انسان با خدای خودش بود؛ اینکه مؤمن باید در طول روز یک ساعت خلوتی با خدای خود داشته باشد و در آن ساعت به پروردگار عالم توجّه کند و در طول اشتغال به امور دنیا نیز خلوت درون خود را حفظ نماید. بدون خلوت و عزلت از مردم و از کثرات، عشق إلهی برای کسی حاصل نمیشود؛ حتّی انبیاء إلهی نیز مقداری از عمر خود را در عزلت و خلوت با خدا به سر میبردند.
امر دیگری که رعایت آن به عنوان مقدّمه حبّ إلهی ضروری و واجب میباشد سکوت و صمت است. صمت از أهمّ مراقباتی است که سالک إلی الله برای طیّ مسیر خداوند باید در نظر داشته باشد. اهمّیت صمت به حدّی است که در لسان روایات از آن به عنوان اوّلین درجه عبادت یاد شده است[۱] و بزرگان اهل معنا، آن را یکی از ارکان خمسه سلوک دانستهاند.
صمت و جوع و سَهَر و خلوت و ذکری به دوام
ناتمامان جهان را کند این پنج تمام [۲]
صمت در سعادت و شقاوت انسان مدخلیّتی تام دارد و اوّلین فائده آن ایناستکه انسان را از ارتکاب گناهانی که منشأ آن زبان است حفظ میکند، چرا که زبان از مهمترین عوامل گناه است؛ رسول خدا صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم فرمودند: وَ هَلْ یَکُبُّ النّاسَ عَلَی مَناخِرِهِمْ فی النّارِ إلاّ حَصآئِدُ أَلْسِنَتِهِمْ؟ [۳] «آیا مردم را چیزی جز محصول زبانهایشان، با رو درآتش جهنّم میاندازد؟»
«حصائد» جمع حَصیده است. در زبان عربی گفته میشود: حَصآئِدُ الزَّرْع، یعنی گندمهائی که قطع و درو شده باشند. این فرمایش حضرت استعاره است و در آن، زبان به داس و سخنانی که با زبان گفته میشود به گندمهای درو شده، تشبیه گشته است. [۴]
پس حَصآئِدُ الألْسِنَة یعنی آنچه انسان بر زبانش جاری میکند و در عرف عرب بر خصوص سخنان منفی که در حقّ دیگران به زبان آورده میشود اطلاق میگردد؛ [۵] برای مثال: غیبت، تهمت، شهادت ظلم، کذب و مواردی از این قبیل مصداق حَصآئِدُ الألْسِنَة هستند.
از این روایت و سیاق استفهام انکاری آن میتوان به اهمّیت فوقالعاده زبان
در سعادت و شقاوت انسان پی برد. در روایتی نیز که سابقاً به آن اشاره شد، حضرت رسول صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم یکی از سه راه نجات انسان را «کفّ و نگهداری لسان» بیان فرمودند.
سکوت یعنی: انسان اوّلاً سخنی که معصیت است بر زبان نیاورد و ثانیاً حرفهای بیهوده و آنچه به درد آخرتش نمیخورد و برایش مفید نیست نگوید و بطور کلّی از حرفهای مالایَعنی اجتناب کند.
ما که در عمر خود توفیق زیارت بعضی از خوبان و اولیاء خدا مانند مرحوم آقای حدّاد، مرحوم علاّمه والد، مرحوم علاّمه طباطبایی و مرحوم آیهالله کشمیری رضواناللهتعالیعلیهمأجمعین را داشتیم، به وضوح میدیدیم که تمام این بزرگواران قلیلالکلام و دائمالصّمت بودند.
در هنگام تحصیل در بَلده مقدّسه قم، روزهای پنجشنبه خدمت مرحوم علاّمه طباطبائی قدّسسرّه مشرّف میشدیم. در این مجلس تنها ایشان و تعداد کمی از آقایان فُضَلاء میآمدند و اصل این جلسات برای این بود که هرکس، هر سؤال و مطلبی داشت خدمت ایشان عرض کند و ایشان جواب دهند.
مرحوم علاّمه در این جلسات همیشه ساکت بودند، و تنها اگر سؤال میکردیم جواب میدادند و بلافاصله پس از اتمام پاسخ نیز مشغول ذکر میشدند تا سؤال بعدی از ایشان پرسیده شود. این جلسات عمدةً تا دو ساعت به طول میانجامید و مرحوم علاّمه نوعاً جز در موارد پاسخ به سؤالات سکوت میفرمودند.
مرحوم حضرت آقای حدّاد و مرحوم علاّمه والد و مرحوم آیهالله کشمیری رضواناللهتعالیعلیهم نیز همین گونه بودند؛ این بزرگواران نیز دائماً ساکت بوده و جز در مواقع ضرورت لب به سخن باز نمیکردند.
مرحوم علاّمه والد در منزل هم دائمالصّمت بودند و همیشه سکوت میکردند، مگر اینکه مطلبی پیش میآمد که بیانش مفید و لازم بود یا اگر از خدمت ایشان
سؤالی میکردیم جواب میدادند، ولی در غیر این موارد دیگر سکوت مینمودند.
این بزرگان باید برای همه ما الگو باشند تا ما این زبان خود را حفظ کنیم؛ اگر إنشاءالله طالب حضرت حق و لقاء او هستیم باید این مقدّمات را تحصیل نمائیم.
بله! در جائی که سخن، سخن نافعی است میتوان صحبت کرد؛ مثلاً یک وقت انسان معارف یا احکامی را بیان میکند که دانستن آن مستحب یا واجب است، یا مطلبی نافع در باب حفظ سلامتی و أمثال آن بیان مینماید، اینجا موضعی است که باید سخن گفت و حرفزدن در این مواقع، معمولاً ضرری به انسان نخواهد رساند، بلکه چهبسا سکوت در برخی موارد موجب خسارت و ضرر سالک شود، ولیکن در غیر این موارد سکوت مطلقاً ترجیح دارد.
برای طلاّب علوم دینیّه که مبلّغ دینند و باید در اوقات غیردرسی به تبلیغ بروند، سخنگفتن در تبلیغ مطلوب و لازم است. اوقات دیگر هم که درس برقرار است یا مشغول مباحثه هستند، سخنگفتن و حرفزدن اشکالی ندارد، بلکه در مورد بحث و درس لازم است، أمّا آن اوقاتی که درس و مباحثه نیست، بیان معارف و أحکام هم نیست و ضرورت اقتضاء نمیکند که انسان صحبت کند، باید جدّاً از حرفهای بیهوده اجتناب نماید و إلاّ انسان ضرر میکند و با دست خالی از دنیا میرود، اگرچه اهل ذکر باشد؛ انسان اگر سکوت نکند و از زبان خود در مواضع نابجا استفاده نماید، هرچه از گفتن أذکار بدست آورده، به باد فنا میدهد و در حقیقت ذکر او بیاثر و بیفایده خواهد شد.
فرض کنید شخصی تمام روز به دنبال کسب مال باشد و در جیب خود طلا و نقره جمع کند، اگر ته این جیب سوراخ باشد، در انتهای روز خواهد دید که هرچه در طول روز جمعآوری کرده، از دستش رفته و گویا اصلاً از اوّل کاری نکرده است! صحبتهای مالایَعنی و حرفهائی که انسان به زبان میآورد، أمّا نه به درد دنیا و نه به درد آخرت شخص میخورد نیز همین حکم را دارد.
سالک راه خدا سیر میکند و بواسطه ریاضات و عبادات، همینطور به جلو میرود، أمّا در نهایت میبیند که قدمی از قدم برنداشته است! زیرا در واقع، اوقات خودش را به أباطیل و مطالب بیهوده صرف کرده و تمام دارائی معنوی خود را ازاین طریق خرج نموده است.
کسی که ذکر خدا میگوید، سحرها هم بیدار میشود، أمّا در روز حرفهای بیهوده میزند و چهبسا شبنشینیهائی هم داشته باشد که بیهوده است، این شخص عمر خودش را صرف أباطیل کرده است؛ دخلش نوزده سکّه بوده، أمّا بیست سکّه خرج کرده است؛ انسان باید بر احوال این شخص گریه کند!
همیشه دخل سالک باید بیشتر از خرج او باشد، خصوصاً درامور آخرت. اصلاً سالک همیشه باید دخل داشته باشد وخرج نکند! مگر خرج انسان از کجاست؟! خرج انسان از همان زاد وتوشه اوست، از همان تقواست؛ سالک باید همیشه این تقوا را تحصیل کرده و در مرحله بعد برای خودش حفظ نماید.
سالک باید ذکر بگوید واین ذکر و اثرات آن را حفظ کند؛ همانطور که بدستآوردن تقوا و انجام اذکار و أوراد امری مهمّ و ضروری است، حفظ این مُکتسَبات نیز واجب است.
راه حفظ دارائیهای معنوی انسان سکوت است. البتّه نه اینکه شخص حرفهای ضروری هم نزند؛ باید آنچه ضرورت دارد را بگوید، أمّا از سخن مازاد بر ضرورت باید جدّاً اجتناب کرد. این مطلب را باید نصبُالعین خود قرار داده و همیشه در قلب و ذاکره خود داشته باشیم که: نباید حرف زد مگر به قدر ضرورت.
یکی از دوستان و رفقای قدیمی مرحوم علاّمه والد که هم اهل ذکر و انجام أوراد و هم اهل تهجّد و بیداری شب بودند، روزی خدمت مرحوم علاّمه میرسند و اذکاری که گفته بودند را خدمت ایشان بیان کرده و درخواست دستور جدید
مینمایند. مرحوم علاّمه والد به ایشان میفرمایند: «شما از الآن به بعد سکوت داشته باشید، دستور شما سکوت است!»
خود این شخص میگفت: من خیلی اهل حرفزدن بودم، دائماً صحبت میکردم. با این دستور مرحوم علاّمه تعجّب کردم و پرسیدم: آقا! باید سکوت کنم؟! فرمودند: بله، شما باید سکوت داشته باشید! حالا این دستور برای ایشان یک اربعین یا دو اربعین بود، نمیدانم، أمّا به هر حال مرحوم علاّمه به ایشان گفته بودند: شما فقط باید سکوت اختیار کنید. این دستور مرحوم علاّمه، دقیقاً بر اساس همین روایات مبارکی است که از اهل بیت علیهمالصّلوهوالسّلام در فضیلت صمت نقل شده است.
همانطور که پیشتر اشاره شد و در ادامه هم عرض خواهیم کرد، صمت و سکوت در تعبیر رسول خدا صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم به عنوان اوّلین مرتبه عبادت بیان شده است، زیرا سکوت موجب صفا و آرامش ضمیر سالک میشود. سالک با سکوت از سرمایه معنوی خود خرج نکرده و علاوه بر این مهم، صفا و آرامش نفس را هم تحصیل مینماید.
وقتی کسی به این مرحله رسید، میتواند در آثار صُنع پروردگار تفکّر کرده، متذکّر آیات و اسماء إلهی شود و به فکر آخرت و زاد و توشه خود باشد و به برکت حفظ لسان و سکوت، راهی به دریای بیکران حکمت پیدا نماید؛ امام رضا علیهالسّلام فرمودند: إنَّ الصَّمْتَ بابٌ مِنْ أَبْوابِ الحِکْمَةِ؛ إنَّ الصَّمْتَ یَکْسِبُ المَحَبَّةَ وَ هُوَ دَلیلٌ عَلَی الخَیْرِ. [۶]
حقّاً اینگونه است که سکوت دری است از درهای حکمت؛ اگر ما بخواهیم در وادی حکمت قدم بگذاریم و کلمات حکمتآمیز از قلبمان تراوش کرده و به زبانمان جاری شود، باید سکوت پیشه کنیم. أمّا کسی که بر زبان خود محافظت
نداشته و از نعمت سکوت بیبهره است، فکرش مشغول کثَرات و حرفهای باطل و لغوی میشود که نه به درد دنیا و نه به درد آخرت او میخورد و از حکمت بهرهای نخواهد داشت.
بعد حضرت امام رضا علیهالسّلام میفرمایند: سکوت موجب جلب محبّت میشود و راهنمای به خوبیها و نیکیهاست.
حال ممکن است مراد از کسب محبّت، کسب محبّت خلق خدا باشد، زیرا انسان با سکوت خود از مُشاجَرات لفظی و شوخیهای آزاردهنده و منازعات جلوگیری کرده و به این واسطه در قلب اطرافیان و همنشینان خود جای گرفته، محبوب آنها میشود. شما وقتی در جمع دوستان یا غیردوستان مینشینید و هنگام صحبتکردن دیگران سکوت میکنید، همین نفس سکوت شما ایجاد محبّت میکند.
و ممکن است مراد جلب و کسب محبّت إلهی باشد، زیرا انسان با سکوت خود عملی انجام داده است که مَرضیِّ رضای خداوند متعال بوده و اسباب محبّت و خشنودی او را فراهم ساخته است.
در روایتی دیگر از حضرت امام صادق علیهالسّلام که با دو طریق نقل شده است، حضرت سکوت را از اسباب جلب محبّت إلهی شمرده و فرمودند: إنَّ أُولی الأَلْبابِ الَّذینَ عَمِلوا بِالفِکْرَةِ حَتَّی وَرِثوا مِنْهُ حُبَّ اللَهِ؛ فَإنَّ حُبَّ اللَهِ إذا وَرِثَهُ القَلْبُ اسْتَضآءَ بِهِ وَ أَسْرَعَ إلَیْهِ اللُطْفُ. [۷] «همانا أُولیالألباب کسانی هستند که به تفکّر مشغول شدند تا اینکه از این تفکّر، محبّت خداوند متعال عائدشان گردید؛ چرا که قلب انسان اگر محبّت إلهی را به إرث بَرَد، بواسطه این محبّت نورانی شده و از آن مدد میگیرد و لطف إلهی با سرعت بسوی او سرازیر خواهد شد.»
از این روایت نیز مدخلیّت صمت در تحصیل محبت إلهی بدست میآید، زیرا صمت منشأ تفکّر است، چرا که فرمود: دَلیلُ التَّفَکُّرِ الصَّمْتُ، [۸] و تفکّر در امور مهمّه بواسطه سکوت حاصل میشود، نه صحبتکردن؛ وقتی کسی سکوت پیشه کرد، فکر او جَوَلان مییابد و درهای حکمت إلهیّه به قلبش باز خواهد شد و از تمام ثمراتی که برای فکر و حکمت در روایات بیان شده بهرهمند خواهد گردید.
یکی از بزرگان در اجازهنامه خود به شاگردش چنین مینویسد:
«بر دهانت مهر خاموشی بزن! مبادا سخنی که دوست نداری روز قیامت در صحیفه اعمالت باشد از دهانت بیرون آید، چرا که روایت شده است که: یکی از مجاهدین اسلام در غَزوهای با رسول خدا صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم همراه شد و در آن غزوه به شهادت رسید. وقتی مادر او، فرزندش را در میان کشتگان دید که از گرسنگی، سنگ قناعت[۹] بر شکم خود بسته است، روی شکم بچّهاش دست گذاشت و گفت: هَنیئًا لَکَ یا بُنَیَّ! ای فرزند، بهشت بر تو گوارا باد! حضرت رسول اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم تا متوجّه شدند فرمودند: مَهْ! لَعَلَّهُ کانَ یَتَکَلَّمُ فیما لایَعْنیهِ. از اظهار نظر در این مسأله اجتناب کن! شاید او سخنان بیهوده میگفته است.»[۱۰]
فرزند این خانم شهید بوده و در غزوهای همراه با رسول خدا صلّیاللهعلیه وآلهوسلّم جهاد کرده و به شهادت رسیده است، ولی هر شهیدی آن مقام عالی شهادت را ندارد! این شخص ولو اینکه در رکاب رسول خدا به شهادت
رسیده است أمّا باید حساب حرفهای باطل خود را در محضر إلهی پس دهد. بنابراین تکلیف ما روشن است! اگر بخواهیم به محبّت خداوند نائل شویم باید سکوت را مراعات کرده و در تمام نشستوبرخاستهای خود صمت را مدّنظر داشته باشیم.
رسول خدا صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم در بیانی بسیار ذیقیمت میفرمایند: مَنْ عَرَفَ اللَهَ وَ عَظَّمَهُ مَنَعَ فاهُ مِنَ الکَلامِ وَ بَطْنَهُ مِنَ الطَّعام، وَ عَنَّی نَفْسَهُ بِالصِّیامِ وَ القِیامِ.
«کسی که خدا را بشناسد و او را تعظیم کند، دهان خویش را از صحبتکردن و کلام اضافی بازداشته و شکم خود را نیز از طعام منع میکند (اینطور نیست که در هر جا و هر زمان، در میهمانی یا در خانه، آنچه میخواهد در شکمش وارد کند)؛ و خودش را با روزهگرفتن در روزها و قیام به عبادت در شبها به سختی میاندازد.»
مرحوم شیخ کلینی رحمهاللهعلیه در کتاب شریف کافی، بهجای: عَنَّی نَفْسَهُ بِالصِّیامِ وَ القِیام، عَفَا نَفْسَهُ بِالصِّیامِ وَ القِیامِ[۱۱] نقل نموده است. طبق این نقل، معنای این فقره از روایت شریفه اینگونه میشود: «نفس خود را با روزهگرفتن و قیام به عبادت، ذلیل نموده و از تمام شوائب هستی پاک و خالص میگرداند، بطوری که هیچ نحوه وجودی برای او باقی نمانده، تماماً و یکسره تجلّی انوار تابناک إلهی گردد.»[۱۲]
این فرمایش حضرت موجِب تعجّب اصحاب گردید، فلذا پرسیدند: بِٔابآئِنا وَأُمَّهاتِنا یا رَسولَ اللَهِ هَؤلآءِ أَوْلِیآءُ اللَهِ؟ «پدر و مادر ما فدای تو ای رسول خدا! اینها، اولیاء إلهی هستند؟»
حضرت در جواب فرمودند: إنَّ أوْلِیآءَ اللَهِ سَکَتوا فَکانَ سُکوتُهُمْ فِکْرًا وَ تَکَلَّموا فَکانَ کَلامُهُمْ ذِکْرًا وَ نَظَروا فَکانَ نَظَرُهُمْ عِبْرَةً وَ نَطَقوا فَکانَ نُطْقُهُمْ حِکْمَةً[۱۳] وَ مَشَوْا فَکانَ مَشْیُهُمْ بَیْنَ النّاسِ بَرَکَةً. لَوْلا الأَجالُ الَّتی قَدْ کُتِبَتْ عَلَیهِمْ لَمْتَسْتَقِرَّ أَرْواحُهُمْ فی أَجْسادِهِمْ خَوْفًا مِنَ العَذابِ وَ شَوْقًا إلَی الثَّوابِ. [۱۴]
«اولیاء خدا سکوت اختیار کردند و سکوتشان ملازم با تفکّر بود؛ سکوتِ تنها نبود. تکلّم نمودند و کلامشان در خلوت و تنهائی ذکر خدا بود. اینها به اشیاء و موجودات نگاه کردند، أمّا نگاهشان به تمام موجودات، نظر اعتبار بود و به دیده عبرت جهان را نگاه مینمودند. صحبت کردند در حالیکه صحبتهایشان برای مردم همه حکمت بود. اولیاء خدا حرکت کردند و مشی و حرکت ایشان میان مردم موجِب برکت بود.
اگر آن أجلهائی که خداوند برای اینها مقرّر فرموده که باید در آن میعاد معیّن موتشان فرا برسد نبود، روحشان در اجسادشان استقرار پیدا نمیکرد و پر میکشید و به عالم ملکوت میرفت، هم به جهت خوف از عذاب إلهی و هم به جهت اشتیاق به ثواب خداوند و بهشت او.»
روایات در باب اهمّیت و آثار سکوت فراوان است. عمده ایناستکه انسان توفیق عمل به این روایات را پیدا کند و چقدر این امر مشکل است! اینکه انسان وقتی در جمعهای خانوادگی یا رفاقتی مینشیند ولو فقط دو سه نفر باشند، از زبانش مواظبت کرده و سخن نگوید؛ کار خیلی سختی است!
همه این مطلب را تصدیق میکنند و أوضحُ مِنَ الشّمس است که کسی که در جمعی مینشیند، طبعاً دوست دارد صحبت کند و در زمینههای مختلف با دیگران سخن بگوید؛ أمّا سالک راه خدا برای دستیابی به مقامات عالی باید سکوت پیشه کرده و با نفس خود مجاهده نماید.
امام صادق علیهالسّلام بعد از ذکر وصایای لقمان حکیم به فرزند خود، میفرمایند: اخْزُنْ لِسانَکَ کَما تَخْزُنُ مالَکَ. [۱۵] «زبان خود را محفوظ بدار و در گنجینه دهان خود حفظ کن، همانطور که مال خود را در خزانه حفظ میکنی.»
۱. در روایت است که رسول خدا صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم به جناب أبوذر فرمودند: یا أباذَرٍّ! أرْبَعٌ لایُصیبُهُنَّ إلاّ مُؤمِنٌ: الصَّمْتُ و هُوَ أَوَّلُ العِبادَةِ... (الأمالی شیخ طوسی، ص۵۳۶)
۲. در کلّیاتقاسمانوار، مقطّعات، ص۳۳۹، به این صورت آمده است: صمت و جوع و سَهَر و عُزلت و ذکر به دوام *** ناتمامان جهان را بکند کار تمام
۳. الکافی، ج۲، ص۱۱۵.
۴. الفآئق فیغریبالحدیث، ج۱، ص۲۵۰.
۵. معجممقاییساللغة، ج۲، ص۷۱.
۶. قربالإسناد، ص۳۶۹.
۷. کفایهالأثر، ص۲۵۷؛ و بحارالأنوار، ج۳۶، ص۴۰۳ تا ۴۰۵.
۸. تحفالعقول، ص۳۸۶.
۹. «سنگ قناعت» سنگی است که هنگام گرسنگی بر شکم میبندند تا اذیّت گرسنگی راکاهش دهد.
۱۰. بخشی از اجازه شیخ ابراهیمبنسلیمان قطیفی به شیخ شمسالدّین محمّدبنترکی که مرحوم مجلسی در بحارالأنوار، ج۱۰۵، ص۱۰۵، آوردهاند.
۱۱. الکافی، ج۲، ص۲۳۷.
۱۲. مرحوم ملاّ محمّدصالح مازندرانی در شرح خود بر کافی میفرماید: و عَفا نفسَه بالصّیامِ و القیامِ، أی جعَلها صافیةً خالصةً أو جعَلها مُندرِسةً ضعیفةً ذلیلةً لأنّ الصّیامَ و القیامَ بوظآئفِ الطاعات یَکسِران شَهوةَ النّفسِ. (شرحالکافی، ج۹، ص۱۵۸)
مرحوم علاّمه مجلسی نیز در مرءَاهالعقول از نهایه نقل میکند که: أصلُ العَفوِ المَحوُ و الطَّمسُ، و عَفَتِ الرّیحُ الأثرَ مَحَتْه و طمَستْه. و بعد از ذکر معانی دیگری برای «عفو» میفرماید: و أقول: یُمکنُ أنیَحمِلَها بعضُهم علی الفَنآء فی اللهِ باصطلاحِهم. (مرءَاهالعقول، ج۹، ص۲۵۴)
۱۳. این روایت در کتاب شریف کافی، ج۲، ص۲۳۷ نیز نقل گردیده و در آن تَکَلَّموا فکانَ کَلامُهُم ذِکرًا نیامده است، ولی در نسخه أمالی وجود دارد؛ یعنی تکلّم و نطق، ذکر و حکمت دانسته شده است. مرحوم ملاّمحسن فیض کاشانی در توضیح آن فرمودهاند: و ما فی روایةِ الصّدوقِ من جعلِ کلامِهم تارةً ذکرًا و أُخری حکمةً، إشعارٌ بأنّه لایَخرجُ عن هذینِ؛ فالأوّلُ فی الخلوةِ و الثّانی بینَ النّاسِ، کذا قیل. (الوافی، ج۴، ص۱۷۶)
۱۴. الأمالی شیخ صدوق، ص۳۰۳.
۱۵. الخصال، ج۱، ص۱۲۲.