پرهیز از تکبّر و علوّ و استکبار

‎ و مقصد أقصی و هدف أسنای از معرفت، خضوع و خشوع در مقابل حضرت حیّ قیوم، و صبغه عبودیّت به‌خودگرفتن، و لباس ذُلّ و مسکنتِ بندگی در قبال عزّ کبریائیت او پوشیدن، و تمام عوالم وجود را آیه و مرآت حق دیدن، و از کریوه‌های خودمنشی بیرون‌آمدن و به ذروه أعلای اقرار و اعتراف و فناء و اندکاک در وحدانیّت ذات حق رسیدن است. وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَیِّ الْقَیُّومِ وَ قَدْخَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْمًا. [۱]

انسان باید در تک‌تک کلمات این عبارت دقّت کند و عمل نماید.

یعنی مقصد و هدف أعلای از معرفت و شناخت پروردگار، خضوع و خشوع در مقابل حضرت حیّ قیوم است که انسان در مقابل خدا خضوع و خشوع داشته باشد، با مسکنت و ذلّت در مقابل پروردگار صبغه عبودیّت و رنگ بندگی به خود بگیرد، عبد و بنده باشد و حالت علوّ و سرکشی در وجودش نباشد؛ و اگر در وجودش هست، باید آن را منکوب و له کند و از بین ببرد!

تِلْکَ الدَّارُ الْأَخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لاَیُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الأَرْضِ وَ لاَ فَسَادًا وَ الْعَقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ. [۲] «ما دار آخرت را فقط مخصوص آن افرادی قرار می‌دهیم که در زمین اراده علوّ و بزرگ‌منشی ندارند و به دنبال فساد نیستند و عاقبت به خیری از آن متّقین است.» کسانی‌که بنده‌اند و رفت‌وآمد و حرکت و سکونشان همراه بندگی است.

در جنگ اُحد أبودجانه أنصاری عمامه‌ای بر سر بست و انتهای عمامه را باز نموده و میان دو کتفش افکند و با حال تبختر و تکبّر در میان دو صف حرکت می‌کرد. حضرت رسول اکرم صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم فرمودند: این نوع راه‌رفتن، راه‌رفتنی است که خداوند در غیر از زمان جنگ و قتال از آن بیزار است؛ چون این راه‌رفتن راه‌رفتن متکبّرانه و مشی اهل علوّ و استکبار است. [۳]

در روایت دیگری آمده است که: حضرت فرمودند: مجنون حقیقی کسی است که متکبّرانه راه می‌رود و به دو پهلوی خود نظر می‌کند و در راه‌رفتن دو طرفش را با شانه‌هایش تکان می‌دهد. [۴]

لذا اگر کسی با شما صحبت کرد و شما خواستید جواب بدهید، با گوشه چشم جواب ندهید؛ این حالت استکبار است.

در روایت دیگر آمده است که: زنی در مسیر حضرت رسول الله صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم قرار گرفته بود. نشسته بود و از روی زمین سرگین جمع می‌نمود. اصحاب که رسیدند (جمعیّتی بودند و راه هم تنگ بود) به او گفتند: برخیز، برخیز! رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم آمدند، از جای خودش تکان نخورد و گفت: راه وسیع است. حضرت فرمود: دَعوها فَإنّها جَبّارَةٌ. [۵] «رهایش کنید، این زن حالت علوّ و استکبار دارد!»

مؤمن باید صبغه عبودیّت بگیرد. صبغه یعنی رنگ؛ باید رنگ عبودیّت بگیرد و بنده باشد.

این قضیّه را که شنیدید که: شخصی خدمت رسول خدا صلّی‌الله علیه‌وآله‌وسلّم آمد و شروع کرد صحبت‌کردن و از خوف می‌لرزید، حضرت فرمود: چرا می‌ترسی؟ راحت باش؛ من که سلطان نیستم، من بنده‌ای هستم از بندگان خدا. [۶]

وصف تواضع رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله

أمیرالمؤمنین علیه‌السّلام در وصف آن حضرت می‌فرمایند: و لَقَدکانَ صَلَّی‌اللَهُ‌عَلَیهِ‌وءَالِهِ‌وسَلَّمَ یَأکُلُ عَلَی الأَرْضِ و یَجلِسُ جِلْسَةَ العَبْدِ و یَخصِفُ بِیَدِهِ نَعْلَهُ و یَرقَعُ بِیَدِهِ ثَوْبَهُ و یَرکَبُ الحِمارَ العاریَ و یُردِفُ خَلْفَهُ. [۷]

حضرت روی زمین غذا می‌خوردند و مانند نشستن بندگان می‌نشستند.

برخی می‌گویند: آقا چه اشکال دارد انسان روی مبل بنشیند؟ اگر پای شما درد می‌کند اشکال ندارد روی صندلی بنشینید، ولی زندگی مبل‌نشینی، زندگی حضرت رسول اکرم نیست، آن هم مبل‌های کذائی که نشستن بر آن جز ترفّه و موجبات غفلت از خدا چیزی ندارد.

مگر خود حضرت نمی‌توانستند روی تخت بنشینند؟ پس چرا برای خودشان تخت قرار ندادند، با اینکه آن زمان تخت بود و ملوک روی تخت می‌نشستند.

أمیرالمؤمنین علیه‌السّلام می‌فرمایند: «حضرت روی زمین غذا تناول می‌کردند. و مانند بندگان غذا می‌خوردند. و مثل بندگان روی زمین می‌نشستند. و کفش و لباس خود را با دست خود وصله و پینه می‌نمودند.»

و یرکَبُ الحِمارَ العارِی و یُردِفُ خَلْفَهُ. آن زمان خلاف شأن عرب بود که سوار الاغ شوند. شخص دارای وجاهت باید سوار شتر شود، آن هم شتر سرخ‌مو، یا سوار اسب شود. این مسأله برای عربها که عصبیّت داشتند خیلی مهم بود، ولی حضرت به این عبودیّت افتخار می‌کردند و می‌فرمودند: أَرکَبُ الحِمارَ بِغَیرِ سَرْجٍ و أُردِفُ خَلْفی. [۸] «من سوار الاغ می‌شوم یک الاغ برهنه و بدون زین و یک نفر را هم پشت سر خودم سوار می‌کنم.»

حضرت با دست خودشان شیر می‌دوشیدند و وقتی به کودکان می‌رسیدند، سلام می‌کردند. [۹]

بعضی خلاف شأن و خلاف بزرگیشان می‌دانند که به دیگران سلام کنند، چه رسد به کودکان؛ أَبخَلُ النّاسِ مَن بَخِلَ بِالسّلامِ. [۱۰] بخیل‌ترین مردم کسی است که از سلام‌کردن بخل بورزد.» سختش باشد سلام کند.

برخی افراد که به همدیگر می‌رسند سلام نمی‌کنند؛ البادی بِالسّلامِ أَولَی بِاللهِ و بِرَسولِهِ. [۱۱] در میان دو نفر که به هم سلام می‌کنند بهترینشان آن کسی است که سبقت به سلام گرفته، این شخص ارتباطش با خدا و رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم بیشتر و بهتر و عالیتر است.»

حالا این مربوط به دو مؤمن است، دو شخصی که هر دو بزرگسال‌اند، ولی حضرت به اطفال هم سلام می‌کردند و می‌فرمودند:

لِیَکونَ سُنَّةً مِن بَعدی. [۱۲] سلام می‌کنم تا بعد از من این کار سنّت باشد.» بعد از من همه به بچّه‌ها سلام کنند.

چه سنّت حسنه‌ای، چه سنّت خوبی! چرا نباید به بچّه سلام کرد؟ این کودک که گناه نکرده و معصوم است روحش پاک‌تراست، این بزرگسال هم باید این حالت علوّش بریزد و پاک شود!

تا کم نشوی و کمتر از کم نشوی

اندر صف عاشقان تو محرم نشوی

این «کم‌شدن» به گفتن نیست، به شنیدن نیست؛ به عمل‌کردن است. مدام باید به خودش چکّش بزند تا آدم شود وگرنه این نفس آدم بشو نیست! همیشه باید چکّش بزند، همیشه باید نفسش را مقهور کند.

رنگ عبودیّت و لباس مسکنت

پس: ‎ مقصد أقصی و هدف أسنای از معرفت، خضوع و خشوع در مقابل حضرت حیّ قیّوم، و صبغه عبودیّت به‌خودگرفتن، و لباس ذُلّ و مسکنتِ بندگی در قبال عزّ کبریائیت او پوشیدن است.

باید انسان رنگ عبودیّت به خودش بگیرد، باید به او بگویند: «بنده» هروقت خاطرش از خودش جمع شد که بنده است، آن‌وقت خیلی کارها را می‌تواند انجام دهد. أمّا اگر نه، هنوز خاطرش از خودش جمع نشده و می‌بینید یک چیزهائی در ذهنش خلجان می‌کند یا خدای نکرده در مقام عمل طور دیگر رفتار می‌نماید، معلوم می‌شود که باید نفسش را عقاب کند؛ زیرا هنوز تسلیم پروردگار نشده است، هنوز باید نفسش را تربیت کند، باید خودش را سرزنش و ملامت نماید؛ بگوید: چرا تو آدم نمی‌شوی؟ آخر تو که با راه خدا آشنا شدی و از مردم عادی و از عوام‌النّاس کناره گرفتی و خودت را جزء خواص می‌دانی، کی آدم می‌شوی؟

این شخص باید همیشه نفس خودش را ملامت کند! این ملامت‌ها بی‌تأثیر نیست. باید این معنا را به وجود خود تزریق نماید که هیچ‌وقت به طرف آنچه من را از صبغه عبودیّت خارج می‌کند، نروم؛ حقیقت سلوک همین است که ما بنده‌ایم.

‎ و لباس ذُلّ و مسکنتِ بندگی در قبال عزّ کبریائیّت او پوشیدن. یعنی باید لباس بندگی بپوشیم. ما که آقا نیستیم، بنده هستیم. بنده لباس مخصوص دارد. دیده‌اید کسانی‌که کار می‌کنند و خدمت می‌نمایند، لباسهای مخصوص دارند. اینها هیچ‌وقت لباس آن وکیل یا وزیر که مخدوم است و می‌نشیند و اینها خدمتشان می‌کنند را نمی‌پوشند.

پانویس

۱. آیه ۱۱۱، از سوره ۲۰: طه.

۲. آیه ۸۳، از سوره ۲۸: القصص.

۳. الکافی، ج۵، ص۸ .

۴. علاّمه مجلسی (ره) در باب «کبر» از خصال از حضرت أمیرالمؤمنین علیه‌السّلام روایت کرده است که: مَرَّ رَسولُ اللهِ صَلَّی‌اللهُ‌علَیهِ‌وءَالِهِ‌وسَلَّمَ علَی جَماعَةٍ، فقالَ: علَی ما اجتَمَعتُم؟ فقالوا: یا رَسولَ اللهِ! هذا مَجنونٌ یُصرَعُ فاجْتَمَعْنا علَیهِ. فقالَ: لَیسَ هذا بِمَجنونٍ و لَکِنَّهُ المُبتَلَی.

ثُمّ قالَ: أ لاأُخبِرُکُم بِالمَجنونِ حَقَّ المَجنونِ؟! قالوا: بَلَی یا رَسولَ اللهِ! قالَ: المُتَبَخْتِرُ فی مَشْیِهِ، النّاظِرُ فی عِطْفَیْهِ، المُحَرِّکُ جَنْبَیْهِ بِمَنْکِبَیْهِ، یَتَمَنَّی علَی اللهِ جَنَّتَهُ و هوَ یَعْصیهِ، الَّذی لایُؤمَنُ شَرُّهُ و لایُرجَی خَیرُهُ؛ فذلِکَ المَجنونُ و هذا المُبتَلَی. (بحارالأنوار، ج۷۰، ص۲۳۳)

۵. الکافی، ج۲، ص۳۰۹.

۶. مکارم‌الأخلاق، ص۱۶.

۷. نهج‌البلاغة، خطبه ۱۶۰، ص۲۲۸.

۸. الأمالی شیخ طوسی، ص۵۳۱.

۹. بحارالأنوار، ج۱۶، ص۲۲۷ و ۲۲۹.

۱۰. تصنیف‌غررالحکم، ص۲۹۴.

۱۱. الکافی، ج۲، ص۶۴۵.

۱۲. عیون‌أخبارالرّضا علیه‌السّلام، ج۲، ص۸۱ .

مطالب جدید