گلشن احباب جلد نهم - جلسه صدوسیام غنا و بینیازی حقیقی.
اللَهُمَّ ارْزُقْنی التَّجافیَ عَن دارِ الغُرورِ و الإنابَةَ إلَی دارِ الخُلودِ. [۱] «خدایا! به من روزی گردان که از دار غرور کنار کشیده و پهلو تهی کنم!»
دوری از دار غرور هم یکی از انواع رزق و روزی است که باید از خداوند طلب کرد. روزی که همهاش خوردوخوراک نیست! گفتیم که: غنا، غنای ظاهری نیست، روزی هم همینطور است؛ روزیهای باطنی هم داریم که اگر انسان یک جرعه از آن بخورد دیگر به این عالم کثرت توجّه پیدا نخواهدکرد.
میی ده که چون ریزیش در سبو
برآرد سبو از دل آواز هو[۲]
از آن میهای بهشتی که اگر بوی آن به مشام ما برسد مست میشویم و اگر در سبو بریزند سبو ندای «هو» میکند و از دل خود، کلمه مبارکه «هو» را جاری میسازد.
اللَهُمَّ ارْزُقْنی. «خدایا! به من روزی گردان.» چه چیزی را؟ نه مال و نه جاه، نه عنوان و نه این چیزهائی که متعلّق به عالم طبع و ظاهر است، خدایا! به من روزی گردان: التَّجافیَ عَن دارِ الغُرورِ. «که از این خانه غرور کنار کشیده و پهلو تهی کنم.»
این عالم را «دار غرور» میگویند، چون انسان را گول میزند و خیال میکند که حیات و روزی اینجاست، با اینکه اینها روزی نیست، این عالم و متعلّقاتش و آنچه در حول و حوش آناست همه اعتبار و پوچِ پوچ است! روزی، روزیهای معنوی است؛ خدایا! از آن روزیها به من کرامت کن که از این عالم غرور پهلو تهی کنم.
«تَجافَی جَنبُهُ عَنِ الفِراش» به معنای پهلو تهیکردن و عدم استقرار بر بستر است. [۳] خداوند درباره کسانیکه برای آنها قُرَّةِ أَعْیُنٍ[۴] «روشنی چشم» قرارداده، میفرماید: تَتَجَافَی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ. [۵] «ایشان در دل شب از رختخوابهای خود پهلو تهیکرده، آن را ترک میکنند.» و به عشق خدا بلند شده نماز شب میخوانند.
اللَهُمَّ ارْزُقْنی التَّجافیَ عَن دارِ الغُرورِ. «خدایا! به ما تجافی از دار غرور را عنایت کن که پهلو تهیکرده از این دنیا اعراض کنیم.» و الإنابَةَ إلَی دارِ الخُلودِ. «و از آن طرف هم إنابه به دار خلود داشته باشیم.» و قلبمان منعطف به خدا باشد، برویم سراغ خدا و به درگاه پروردگار إنابه کنیم.
پس لازم نیست انسان درجات معرفت را طی کرده باشد تا بداند در چه درجهای قرار گرفته است، نه! حتّی کسیکه هنوز چشم بصیرتش باز نشده نیز میتواند امتحان کند که در چه مرحلهای قرار دارد؛ ببیند وجهه قلبش رو به آخرت است یا رو به دنیا!
اگر از دنیا بدش میآید و ارتباط با کسانیکه حرف دنیا میزنند را خوش ندارد و دوست دارد با رفیق خدائی خود بنشیند و حرف خدا بزنند و به یاد خدا باشند، در این صورت باید خدا را شکر کند.
لَئِن شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ. [۶] «اگر شکر مرا بهجای آورید قطعاً به شما بیشتر میدهم.» یعنی رغبتتان را به آخرت بیشتر کرده و پیمانه شما را بزرگتر میگردانم و این شرابهای بهشتی که به شما دادم را قویتر میکنم.
خداوند میفرماید: یابْنَءَادَمَ! تَفَرَّغْ لِعِبادَتی. «ای فرزند آدم! در ظاهر و باطن، خودت را برای عبادت من فارغ کن.» یعنی ظاهر و باطن و قلب و سرّت را در اختیار من بگذار و در عبادت من صرف کن!
این کار را چه کسی انجام داد؟ مصداق أتمّش رسول خدا و أمیرالمؤمنین صلواتاللهعلیهما هستند. تیر را از پای أمیرالمؤمنین کشیدند، متوجّه نشدند! در حال غیرعبادت میخواستند تیر را بکشند حضرت اذیّت میشدند، بعد در حال نماز تیر را کشیدند؛ این تفرّغ در عبادت است. أمیرالمؤمنین تا کجاها سیر میکنند!
خدا روزی همه ما کند إنشاءالله و خود آن بزرگوار ما را بکِشد؛ بعضیها را باید کشید! این ماشینهائی که بنزین تمام میکنند یا پنچر میشوند یا موتورشان از کار میافتد، چگونه حرکت میکنند؟ باید آن را بکسل کرد و کشید!
در این سفر آخری که به زینبیّه مشرّف شدیم و بعد خدمت مرحوم آقای حدّاد رضواناللهتعالیعلیه رسیدیم، چون خیلی وقت بود که ایشان را زیارت نکرده بودم، بغلشان کردم و بعد از اینکه ایشان را بوسیدم همانجا نشستیم.
ایشان فرمودند: حال شما چطور است؟ عرض کردم: الحَمدُ لِلَّه! بعد فرمودند: شما به چه مقاماتی رسیدهاید؟ عرض کردم: آقا! حکم بنده، حکم آن ماشینی است که چرخهایش پنچر شده و موتورش نیز از کار افتاده است و فقط بدنهای از آن بهجا مانده است!
شروع به خندیدن کردند؛ أمّا ما حقیقت را برایشان گفتیم!
حالا این ماشینی که اینطور است را باید چکار کرد؟ یا باید اجزاء آن را نو کند، چرخهایش را عوض نماید و سفارش دهد مکانیک یک موتور خوب و نو برایش بیاورد و یا باید آن را بکسل کرده و به مقصدی که میخواهد برود برسانند.
قضیّه ما هم همینطور است؛ إنشاءالله باید از حول و قوّه خدا مدد بگیریم و توکّل به خدا کرده بگوئیم: خدایا! خودت ما را بهسوی خود حرکت بده و به لقاء خودت برسان! البتّه نه به این معنا که ما خودمان هیچکاری انجام ندهیم. ماشینی را هم که بکسل میکنند میگویند: راننده پشت فرمان بنشیند! البتّه هر کاری که ما انجام دهیم آن هم از لطف و عنایت خداست.
علی أیّ حال، باید به هر نحوی به مقام طهارت و سر منزل مقصود رسید؛ با چه چیزی؟ با توکّل بر خدا! با تفرّغ برای عبادت. انسان باید خودش را خالی کند، نفس و قلب و دلش را برای عبادت پروردگار فارغ کند و از این عالم دنیا کناره بگیرد!
خدایا! خودت ما را بهسوی خود ببر! أمّا آیا میشود ما به دنبال دنیا باشیم و هواها و آرزوهایمان را داشته باشیم؟ نمیشود! نمیشود! مثل ایناستکه عقب ماشین را بهجائی ببندیم و ماشین جلوئی بخواهد ما را بکشد! این ماشین راه نمیرود! ما باید خودمان را بکَنیم. کار ما چیست؟ این که وجهه قلبمان را منعطف به خدا کنیم و به سراغ خدا برویم؛ فَفِرُّوا إِلَی اللَهِ. [۷] «بهسوی خدا فرار کنید!» نه بهسوی دنیا.
البتّه نه اینکه از امشب دست از زندگی بردارید و آن یک لقمه حلالی هم که برای زن و بچه تهیّه مینمودید رها کنید، نه! کارتان را انجام دهید، أمّا به مقداری که آخرتتان لطمه نبیند، به مقداری که آن حال توجّه تام از بین نرود، به مقداری که بتوانید دو رکعت نماز با توجّه بخوانید و به مقداری که بتوانید تفرّغ برای عبادت تحصیل کنید، و إلاّ آنقدر انسانها بودند که ناقص از دنیا رفتند.
آقا رضواناللهتعالیعلیه میفرمودند: نوع افراد بنیآدم که از دنیا میروند همه کال از دنیا میروند، میوه کال هم که قابل خوردن نیست و باید آن را بیرون بریزید!
خداوند میفرماید: یابْنَءَادَمَ! «ای فرزند آدم!» ای بشر، ای انسان! تَفَرَّغْ لِعِبادَتی. «خود را برای عبادت من فارغ کن.» هنگامیکه میگوئی: اللَهُ أَکبَر باید جسم و جان و نفس و روح و سرّت بگوید: اللَهُ أَکبَر.