خلوت با خداوند از أهمّ امور سلوکی است که وصول به مقصود بدون آن حاصل نخواهد شد. سالک در قالبهای مختلفی میتواند با خداوند خلوت نماید؛ مؤمن گاه در قالب نماز، گاه در قالب قرائت قرآن، گاه در قالب ذکر و دعا و گاهی نیز با نشستن به سمت قبله و توجّه قلبی به خداوند، با حضرت ربّالعزّه خلوت مینماید.
خداوند دوست دارد که بندگانش به نمازهای فریضه اکتفا ننمایند و به هر نحوی که میشود در شبانهروز ساعاتی را با او خلوت کنند و انس بگیرند. کسانی که به این سعادت نائل میشوند، مورد عنایات خاص از سوی پروردگار قرار خواهند گرفت، چرا که فرمود: أَنّی حَبیبُ مَنْ أَحَبَّنی وَ جَلیسُ مَنْ جالَسَنی وَ مونِسٌ لِمَنْ ءَانَسَ بِذِکْری وَ صاحِبٌ لِمَنْ صاحَبَنی وَ مُخْتارٌ لِمَنِ اخْتارَنی. [۱]
«من دوست کسی هستم که مرا دوست دارد و همنشین کسی هستم که همنشین من است و انیس آن کسی میباشم که با یاد من انس بگیرد و همراه کسی هستم که با من همراهی کند و کسی که مرا برگزیند من نیز او را برمیگزینم.»
این خلوت با خدا، انسان را سیر میدهد و روی همین جهت، در روایات ما احادیث فراوانی با مضمون عزلت از مردم و خلوت با خداوند متعال، بیان شده است.
مرحوم صدوق در أمالی مسنداً از امام صادق علیهالسّلام نقل کردهاند که: آن حضرت فرمودند: إنَّ اللَهَ عَزَّوَجَلَّ أَوْحَی إلَی نَبِیٍّ مِنْ أَنْبِیآءِ بَنیإسْرآئیلَ: إنْ أَحْبَبْتَ أَنْتَلْقانی غَدًا فی حَظیرَةِ القُدْسِ فَکُنْ فی الدُّنْیا وَحیدًا غَریبًا مَهْمومًا مَحْزونًا مُسْتَوْحِشًا مِنَ النّاسِ بِمَنْزِلَةِ الطَّیْرِ الواحِدِ الَّذی یَطیرُ فی الأَرْضِ القِفارِ وَ یَأْکُلُ مِنْ رُءوسِ الأَشْجارِ وَ یَشْرَبُ مِنْ مآءِ العُیونِ فَإذا کانَ اللَیْلُ أَوَی وَحْدَهُ وَ لَمْیَأْوِ مَعَ الطُّیورِ اسْتَأْنَسَ بِرَبِّهِ وَ اسْتَوْحَشَ مِنَ الطُّیورِ. [۲]
«حَظْر» در لغت به معنای حَجْر و منع است. «حَظَرَهُ» یعنی مَنَعَهُ: او را منع کرد. «حَظیرَةُ الإبِل» به جائی میگویند که دور تا دور آن را جهت مأوی و استراحت شترها با نی یا چوب دیوارکشی کردهاند تا شترها از سرما و خطرات دیگر در امان بمانند.
«حَظیرَةُ القُدْس» مکان ممنوعهای است که تا کسی به مقام قدس و طهارت نرسد نمیتواند داخل آن شود؛ مکانی که برای نامحرمان و نااهلان ممنوع است، أمّا برای خوبان و خواص نه! مقرّبان میتوانند داخل آن بشوند.
حَظیرَةُ القُدْس جای پروردگار است و برای ملاقات او باید بدانجا رفت و چون خداوند پاک و طاهر است، بنابراین در آنجا هم هیچ رِجس و ناپاکی راه ندارد. کسی میتواند به آن حریم وارد شود که به مقام طهارت رسیده باشد که: لاَیَمَسُّهُو إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ. [۳] «این قرآن را مَس نمیکنند مگر افرادی که به مقام طهارت رسیده باشند.»
اینکه خداوند میفرماید: «قرآن را مَس نمیکنند»، یعنی به حقیقت قرآن واقف نمیشوند، نه اینکه به قرآن دست نمیزنند! البتّه دستگذاشتن به روی متن قرآن هم باید همراه با طهارت ظاهری باشد و این معنا نیز مرتبهای از مفاد آیه است، أمّا مقصود اوّلی این آیه مسّ حقیقت و باطن قرآن که در کتاب مکنون است، میباشد؛ إِنَّهُو لَقُرْءَانٌ کَرِیمٌ * فِی کِتَبٍ مَکْنُونٍ * لاَیَمَسُّهُو إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ. [۴]
تنها کسانی به حقیقت و باطن قرآن دسترسی پیدا میکنند که از تمام آلودگیها و نجاسات پاک شده و به طهارت قلبیّه و نفسیّه رسیده باشند.
علی أیّ حالٍ، خداوند تبارکوتعالی در این حدیث قدسی، به یکی از پیغمبران بنیاسرائیل وحی فرستاده و میفرماید: اگر دوست داری من را فردا در حظیره قدس ملاقات کنی، در دنیا تنها و غریب باش و با کسی اُنس نگیر و همیشه همراه غم و غصّه بوده و در قلبت حُزن داشته باش.
البتّه ناراحتی و حزنی مطلوب است که برای خدا باشد، نه برای دنیا! انسان باید ناراحتی و غمش این باشد که از آن حظیره قدس دور است و در فراق به سر میبرد. اگر خداوند به نبیّ خود میفرماید: محزون و ناراحت باش! یعنی برای دوری از عالم وحدت غصّه بخور! مؤمن نباید غمگین باشد که مال و منزل و عیال ندارد، بلکه باید محزون این باشد که خدا ندارد و از وصل او و لقاء او محروم است.
خداوند در ادامه میفرماید: اگر میخواهی من را در حظیره قدس ملاقات کنی، با مردم بیگانه باش؛ مانند یک پرنده تنها. در آسمان بعضی از پرندگان به صورت گروهی مهاجرت میکنند و رفتوآمدشان در آسمان جمعی است أمّا بعضی پرندهها تک و تنها هستند.
خداوند میفرماید: تک باش! همیشه تنها باش؛ مانند پرندهای که به تنهائی در زمین بی آب وعلف و خشک پرواز میکند و اگر بخواهد غذائی هم بخورد از شاخه درختان تغذیه میکند، آب شُربش هم از آب چشمههاست و وقتی که شب فرا میرسد خودش تنها مأوی میگیرد و به تنهائی برای خودش جای خواب پیدا میکند و با پرندگان دیگر همراه نمیشود. با خدا و پروردگار خودش انس میگیرد، أمّا از پرندگان دیگر استیحاش داشته و با ایشان بیگانه است.
خداوند به این پیغمبر میفرماید: اگر میخواهی من را فردا در حظیره قدس ملاقات کنی باید اینگونه باشی! برای رسیدن به این مقام بالا باید با من تنها باشی، با خلق نباشی؛ سراغ من بیا!
ما به این دنیا که آمدیم، تنهای تنها آمدیم، بدون هیچ لباس و جامهای وامید و آرزوئی و دلبستگی و تعلّقی، بعد هم که میخواهیم از این دنیا برویم، تنها میرویم و با خودمان هیچ چیزی نمیبریم؛ اموالی که بدست آوردیم را نمیبریم، نزدیکان خود را هم نمیتوانیم ببریم! نه رفیقان، نه پدر، نه مادر، نه فرزند، هیچیک با ما همراه نمیشوند. علم و دانش و جاه و اعتبار و تعلّقات هم، تماماً در همین جا میمانند. چرا؟ چون داریم بسوی خدا میرویم، از آنجا آمدیم و برمیگردیم به همان جائی که بودیم؛ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّآ إِلَیْهِ رَ جِعُونَ. [۵]
وَ لَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَ دَی کَمَا خَلَقْنَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَکْتُم مَا خَوَّلْنَکُمْ وَرَآءَ ظُهُورِکُمْ. [۶] هنگامیکه از عالم توحید آمدیم تنها آمدیم، حالا هم که برمیگردیم باید تنها برویم و نمیتوانیم با خودمان تعلّقات این عالم را ببریم؛ حالا که باید تنها برویم، قبل ازاینکه ما را به قهر و غلبه تنها از دنیا ببرند، ما بیائیم و خودمان را تنها برسانیم به آن ملأ أعلی.
این روایت با اینکه خطاب به یکی از انبیاء بنیاسرائیل است، أمّا در حقیقت دستور خداوند برای همه ماست! اگر این روایت را نصبالعین خودمان کنیم، تا آخر عمر به دردمان میخورد.
بعضی که توجّهی به این معارف ندارند، میگویند: بیائید شادی کنیم، اصلاً در این دنیا باید همیشه شادی کرد! أمّا کسی که پشتش از بار گناه خم شده و میداند که جزاء اخروی در انتظار اوست، نمیتواند این چنین شاد باشد؛ قرآن میفرماید: فَلْیَضْحَکُوا قَلِیلاً وَ لْیَبْکُوا کَثِیرًا. [۷]
آنقدر ما در مقابل خود راههای طولانی داریم و آنقدر مسیر ما بالا و پائین دارد و مشکلات طریق پیش روی ما قرار میگیرد که اگر به این مصائب توجّه کنیم و بفهمیم چه روزهای وانفسائی در پیش است، هرگز شادی نخواهیم کرد! وقتی قرار است تمام این مسیر دور و دراز را با پای خودمان طی کنیم دیگر چه جائی برای شادی میماند؟
به هر حال! خداوند در این وحی خود، چند دستور اساسی به تمامی ما میدهد تا این راه را هرچه بهتر و مطمئنتر طی کنیم:
باید با مردم با حسن خلق و مهربانی زندگی کرد و حقّ همه را بجا آورد، ولی فقط به اهل آخرت که انسان را یاد خدا میاندازند دل داد.
همانقدر که باید از صحبت با اهل دنیا دوری کرد، باید نسبت به همنشینی با خوبان اشتیاق و رغبت داشت؛ زیرا خوبان از عالم توحید و خداوند صحبت میکنند واینگونه صحبتها مُقرِّب انسان به خداوند است. برای دیدار با اهل ولایت الله است که حضرت أمیرالمؤمنین علیهالسّلام فرمودند: لِقآءُ الإخْوانِ مَغْنَمٌ جَسیمٌ. [۸] «زیارت برادران دینی غنیمتی بس ارزشمند و بزرگ است!» چرا؟ چون انسان با دیدار برادران دینی به یاد خدا میافتد.
از این رو وقتی از حضرت عیسی علینبیّناوآلهوعلیهالسّلام پرسیدند: مَنْ نُجالِسُ؟ «با چه کسی مجالست و نشستوبرخاست داشته باشیم؟» فرمود: مَنْ یُذَکِّرُکُمُ اللَهَ رُؤیَتُهُ وَ یَزیدُ فی عِلْمِکُمْ مَنْطِقُهُ وَ یُرَغِّبُکُمْ فی الأَخِرَةِ عَمَلُه. [۹] «کسی که دیدن او یاد خداوند را در دلهایتان زنده گرداند و کلامش به علم شما بیفزاید و عمل وی شما را به انجام امور اخروی تشویق نماید.»
پنجم: اسْتَأْنَسَ بِرَبِّهِ وَ اسْتَوْحَشَ مِنَ الطُّیور؛ انسان باید مانند آن پرنده تنها باشد که با خدای خودش انس میگیرد و از غیر پروردگار استیحاش مینماید.
در باب خلوت، عمده ايناستكه انسان در تمام احوالات، مراقبه را از دست نداده و از خلوت خود خارج نشود. مرحوم علاّمه والد به طلاّب علوم دينيّه مىفرمودند: «شما كه بيرون مىرويد و مثلاً مىخواهيد به حرم مشرّف شويد، دائماً در حال توجّه باشيد و نگاهتان را به اين طرف و آن طرف نياندازيد! نگاه به اين طرف و آن طرف، مستلزم پريشانشدن افكار انسان است.»
اين عالَم، عالَم كثرت است؛ اگر كسى نگاهش را به اين طرف و آن طرف بياندازد، ولو اينكه معصيت خداوند هم انجام ندهد، أمّا باز هم فكر او متوجّه افراد و اماكن سر راه خواهد شد، أمّا اگر انسان در حال توجّه باشد و سر خود را پايين بياندازد، خلوت خودش را حفظ كرده است.
مرحوم علاّمه مىفرمودند: «در حال نماز و در حال ذكر بايد حتماً نفى خواطر داشته باشيد. انسان بايد خواطر را نفى كند تا بتواند به پروردگار توجّه پيدا نمايد.»
رعايت اين مقدار از توجّه كه مرحوم علاّمه در اين فرمايش بيان كردند، براى مبتدى راه خدا الزامى و ضرورى است وليكن افرادى كه در مسير سلوك راهرفتهاند، بايد در ساير اوقاتى كه به نماز و ذكر هم مشغول نيستند، نفى خواطر داشته و در تمام ساعات ليل و نهار خواطر را از خود نفى نمايند. اگر كثرت خواطر به انسان هجوم بياورد، مانع از توجّه سالك به پروردگار مىشود.
ملازمت با خلوت از اركان اصلى مراقبه است و طبيعةً در بدايت امر براى نفس سخت و سنگين مىآيد. امام كاظم عليهالسّلام به هشام مىفرمايند:
يا هِشامُ! الصَّبْرُ عَلَى الوَحْدَةِ عَلامَةُ قُوَّةِ العَقْلِ؛[۱۰] فَمَنْ عَقَلَ عَنِ اللَهِ اعْتَزَلَ أَهْلَ الدُّنْيا وَ الرّاغِبينَ فيها وَ رَغِبَ فيما عِندَ اللَهِ، وَ كانَ اللَهُ أُنْسَهُ فى الوَحْشَةِ وَ صاحِبَهُ فى الوَحْدَةِ وَ غِناهُ فى العَيْلَةِ وَ مُعِزَّهُ مِنْ غَيْرِعَشيرَةٍ.[۱۱]
«اى هشام! صبر بر وحدت و تنهائى، علامت قوّت عقل است؛ هركس كه از ناحيه خداوند تعقّل كرده و عقل را از آنجا گرفته و در نتيجه به حقيقت علم راه پيدا كند از اهل دنيا و كسانى كه به آن رغبت دارند دورى مىگزيند و به آنچه نزد خداوند است شوق و رغبت نشان مىدهد و ديگر توجّهاش به عالَم وحدت خواهد بود، نه كثرت.
كسى كه چنين شد، خداوند در موقع وحشت و بىكسى انيس او و در وقت تنهائى مصاحب او خواهد بود (و چقدر شيرين است كه خداوند انيس و مصاحب كسى شود!) و خداوند سبب غنا و بىنيازى او در وقت فقر و احتياج است و او را بدون آنكه عشيره و اقوامى داشته باشد عزت مىبخشد.»
اينكه در روايت حالت «وحدت» و «وحشت» را ذكر مىفرمايند، از باب ايناستكه در وحدت و تنهائى، انسان حتماً مُصاحِبى لازم دارد وگرنه خداوند تباركوتعالى چه جائى كه وحشت باشد و چه جائى كه وحشت نباشد، انيس چنين شخصى است و در تنهائى و غيرتنهائى مصاحب او خواهد بود.
چون اين شخص دنيا و عالَم كثرت و زخارِف آن را رها كرده و فقط به خدا دل داده است، خدا با اوست، چه در وحدت باشد و چه در غيروحدت. خداوند
مىشود مال و غِناى او و چه مالى بالاتر از خداوند!
خداوند عزّتدهنده چنين كسى است، چون خودِ اوست كه غناى بنده مؤمنش شده است. در ادعيه به ما آموختهاند كه از خداوند طلب كنيم: اللَهُمَّ اجْعَلْ غِناىَ فى نَفْسى.[۱۲] «خداوندا غنا و دارائى من را درون نفسم قرار ده!» وقتى خدا بيايد اين نفس به غناى إلهى غَنى خواهد شد.
خداوند إنشاءالله همه ما را موفّق بدارد كه بهرهمند شويم و در مقام طاعت باشيم. إنشاءالله به اين معانى كه بيان شد برسيم؛ يعنى أنيسمان خدا باشد، غناى ما خدا باشد، همه وجود و سرمايه ما خدا باشد.
سعى كنيد هر روز يكى از مناجات خمسهعشر حضرت امام سجّاد عليهالسّلام را بخوانيد، خيلى خيلى خيلى فضيلت دارد! حضرت در آنجا خطاب به خداوند عرضه مىكنند: يا نَعيمى وَ جَنَّتى وَ يا دُنْياىَ وَ ءَاخِرَتى.[۱۳] «اى خدا! اى نعيم من، اى بهشت من، اى دنياى من، و اى آخرت من!»
۱. مسکّنالفؤد، ص۱۷.
۲. الأمالی شیخ صدوق، ص۱۹۸.
۳. آیه ۷۹، از سوره ۵۶: الواقعة.
۴. آیات ۷۷ تا ۷۹، از سوره ۵۶: الواقعة.
۵. ذیل آیه ۱۵۶، از سوره ۲: البقرة.
۶. قسمتی از آیه ۹۴، از سوره ۶: الأنعام.
۷. صدر آیه ۸۲، از سوره ۹: التّوبة.
۸. الکافی، ج۲، ص۱۷۹.
۹. همانمصدر، ج۱، ص۳۹.
۱۰. مرحوم فيض كاشانى رضواناللهتعالىعليه در كتاب شريف وافى، ج۱، ص۹۹، در معناى: فمَن عَقَلَ عَنِ اللهِ مىفرمايند: بلَغ عقلُه إلى حدٍّ يَأخذُ العلمَ عنِ اللهِ مِن غيرِ تعليمِ بشرٍ فى كلِّ أمرٍ أمرٍ. «عقل شخص به مرتبهاى برسد كه علم را در هر امرى، مستقيماً از خداوند و بدون تعليم هيچ انسان ديگرى أخذ كرده و كسب نمايد.»
۱۱. الكافى، ج۱، ص۱۷.
۱۲. إقبالالأعمال، ج۲، ص۷۸.
۱۳. بحارالأنوار، ج۹۱، ص۱۴۸. (مناجات المريدين)